با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Champ

tʃæmp tʃæmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    میدان جنگ، بیابان، عمل جویدن (اسب)، نشخوار، مخفف، قهرمان، مزرعه، جویدن، با صدا جویدن
    • - A small girl stood champing gum.
    • - دختر بچه‌ای ایستاده بود و تندتند سقز می‌جوید.
    • - His speech left some of the listeners champing at the bit.
    • - نطق او برخی از شنوندگان را ناراحت و بی‌قرار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد champ

  1. verb To seize, as food, with the teeth
    Synonyms: bite, chomp, gnash, gnaw
  2. verb To bite and grind with the teeth
    Synonyms: chomp, chew, chump, crump, crunch, masticate, munch, chaw
  3. noun Someone who has won first place in a competition
    Synonyms: champion, prizetaker, defeater, title-holder, prizeman, triumpher

Idioms

  • at the bit champing

    1- (اسب) دهنه را جویدن (پی‌درپی و با سروصدا) 2- بی‌قراری کردن، بی‌صبر و قرار شدن

ارجاع به لغت champ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «champ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/champ

لغات نزدیک champ

پیشنهاد بهبود معانی