فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crump

ˈkrəmp ˈkrəmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    صدای بلند (مثل انفجار و غیره)
    • - The crump of thunder echoed through the valley.
    • - صدای بلند رعدوبرق در دره پیچید.
    • - The car accident was so severe that it resulted in a deafening crump that could be heard for miles.
    • - تصادف اتومبیل به‌قدری شدید بود که منجر به ایجاد صدای بلند کرکننده‌ای شد که از کیلومترها شنیده می‌شد.
  • verb - intransitive
    صدای بلند دادن
    • - I accidentally dropped the pot on the kitchen floor, and it crumped, shattering into pieces.
    • - به طور تصادفی ظرف را روی کف آشپزخانه انداختم. صدای بلندی داد و تکه‌تکه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crump

  1. verb To bite and grind with the teeth
    Synonyms: champ, chew, chomp, chump, thud, crunch, masticate, munch, chaw, scrunch

ارجاع به لغت crump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crump

لغات نزدیک crump

پیشنهاد بهبود معانی