فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crump

ˈkrəmp ˈkrəmp

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

صدای بلند (مثل انفجار و غیره)

The crump of thunder echoed through the valley.

صدای بلند رعدوبرق در دره پیچید.

The car accident was so severe that it resulted in a deafening crump that could be heard for miles.

تصادف اتومبیل به‌قدری شدید بود که منجر به ایجاد صدای بلند کرکننده‌ای شد که از کیلومترها شنیده می‌شد.

verb - intransitive

صدای بلند دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

I accidentally dropped the pot on the kitchen floor, and it crumped, shattering into pieces.

به طور تصادفی ظرف را روی کف آشپزخانه انداختم. صدای بلندی داد و تکه‌تکه شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crump

  1. verb to bite and grind with the teeth
    Synonyms:
    chew munch chomp crunch masticate champ chaw scrunch thud chump

ارجاع به لغت crump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crump

لغات نزدیک crump

پیشنهاد بهبود معانی