گذشتهی ساده:
absorbedشکل سوم:
absorbedسومشخص مفرد:
absorbsوجه وصفی حال:
absorbingجذب کردن، جذب شدن (مایع و گاز)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
Cotton absorbs water.
پنبه آب را جذب میکند.
Plants absorb nutrients from the soil.
گیاهان مواد مغذی را از خاک جذب میکنند.
جذب کردن (کسی)، مجذوب شدن در، غرق شدن در، (توجه کسی را) جلب کردن، مجذوب کردن، مغروق کردن، مستغرق بودن
He is absorbed by thoughts of home.
غرق در فکر وطن است.
She has absorbing eyes.
چشمان جذابی دارد.
تحلیل بردن، کاهش دادن، تضعیف کردن، تحلیل رفتن
The fever absorbed her strength.
تب نیرویش را تضعیف کرد.
(نور، گرما، انرژی و صدا) جذب کردن، (نور و صدا را) خفه کردن
A material that absorbs sound.
مادهای که صدا را جذب میکند.
درکشیدن، درآشامیدن، فروبردن، کاملاً فروبردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «absorb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/absorb