فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Vomit

ˈvɑːmɪt ˈvɒmɪt

گذشته‌ی ساده:

vomited

شکل سوم:

vomited

سوم‌شخص مفرد:

vomits

وجه وصفی حال:

vomiting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb C2

قی کردن، استفراغ کردن، برگرداندن، هراشیدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The patient vomited blood and died.

بیمار خون بالا آورد و مرد.

The baby vomited.

کودک قی کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her vomit was green.

استفراغ او سبزرنگ بود.

Factory chimneys vomited dark smoke.

دودکش کارخانه‌ها دود تیرهای بیرون می‌دادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vomit

  1. verb disgorge
    Synonyms:
    throw up puke spew bring up regurgitate upchuck hurl retch heave expel eject spit up gag emit be sick be seasick dry heave ruminate

ارجاع به لغت vomit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vomit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vomit

لغات نزدیک vomit

پیشنهاد بهبود معانی