با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Assimilate

əˈsɪməleɪt əˈsɪməleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assimilated
  • شکل سوم:

    assimilated
  • سوم‌شخص مفرد:

    assimilates
  • وجه وصفی حال:

    assimilating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
یکسان کردن، هم‌جنس کردن، شبیه ساختن، در بدن جذب کردن، تحلیل رفتن، سازش کردن، وفق دادن، تلفیق کردن، همانند ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to assimilate food
- گواریدن خوراک
- to assimilate new ideas
- جذب کردن عقاید جدید
- to assimilate racial minorities through marriage
- جذب اقلیت‌های نژادی از راه ازدواج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assimilate

  1. verb absorb mentally
    Synonyms: comprehend, digest, grasp, incorporate, ingest, learn, osmose, sense, soak up, take in, take up, understand
    Antonyms: misunderstand, reject, unlearn
  2. verb become adjusted; adjust
    Synonyms: acclimatize, accommodate, acculturate, accustom, adapt, become like, become similar, blend in, conform, fit, go native, homogenize, homologize, intermix, match, mingle, parallel, standardize
    Antonyms: not adapt

ارجاع به لغت assimilate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assimilate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assimilate

لغات نزدیک assimilate

پیشنهاد بهبود معانی