امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assimilate

əˈsɪməleɪt əˈsɪməleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assimilated
  • شکل سوم:

    assimilated
  • سوم‌شخص مفرد:

    assimilates
  • وجه وصفی حال:

    assimilating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
یکسان کردن، هم‌جنس کردن، شبیه ساختن، در بدن جذب کردن، تحلیل رفتن، سازش کردن، وفق دادن، تلفیق کردن، همانند ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to assimilate food
- گواریدن خوراک
- to assimilate new ideas
- جذب کردن عقاید جدید
- to assimilate racial minorities through marriage
- جذب اقلیت‌های نژادی از راه ازدواج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assimilate

  1. verb absorb mentally
    Synonyms:
    comprehend digest grasp incorporate ingest learn osmose sense soak up take in take up understand
    Antonyms:
    misunderstand reject unlearn
  1. verb become adjusted; adjust
    Synonyms:
    acclimatize accommodate acculturate accustom adapt become like become similar blend in conform fit go native homogenize homologize intermix match mingle parallel standardize
    Antonyms:
    not adapt

ارجاع به لغت assimilate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assimilate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assimilate

لغات نزدیک assimilate

پیشنهاد بهبود معانی