امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Parallel

ˈpærəlel ˈpærəlel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    parallelled
  • شکل سوم:

    parallelled
  • سوم‌شخص مفرد:

    parallels
  • وجه وصفی حال:

    parallelling
  • شکل جمع:

    parallels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb C2
موازی هم‌زمان، میله‌های موازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun verb - transitive adjective adverb
موازی، متوازی، (مجازاً) برابر، خط موازی، موازی کردن، برابر کردن
- Two parallel lines never meet.
- دو خط موازی هرگز با هم برخورد نمی‌کنند.
- The railway runs parallel to the road.
- راه آهن با جاده موازی است.
- a line parallel to the edge of this page
- خطی به موازات لبه‌ی این صفحه
- an event which is without parallel in the history of the world
- رویدادی که در تاریخ جهان نظیر ندارد
- a parallel case
- یک وضع مشابه
- the 49th parallel
- مدار جغرافیایی چهل و نهم
- a road that parallels the river
- راهی که موازی رودخانه است
- This machine parallels and bends the wires.
- این ماشین سیم‌ها را هم‌راستا و خمیده می‌کند.
- His skill has never been paralleled.
- چیره‌دستی او هرگز همتا نداشته است.
- a story which parallels history
- داستانی که با تاریخ مطابقت دارد
- He has drawn many parallels between these stories and the plays of Shakespeare.
- او تشابهات زیادی میان این حکایات و نمایشنامه‌های شکسپیر پیدا کرده است.
- There are many parallels in the lives of these two people.
- زندگی این دو نفر همانندی‌های فراوانی را نشان می‌دهد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parallel

  1. adjective aligned, side-by-side
    Synonyms:
    alongside coextending coextensive coordinate equidistant extending equally in the same direction lateral laterally never meeting running alongside
    Antonyms:
    crooked separate skewed zigzag
  1. adjective akin, similar
    Synonyms:
    agnate alike analogous comparable complementary conforming consonant correspondent corresponding equal identical like matching resembling uniform
    Antonyms:
    different dissimilar divergent
  1. noun complement, correlation
    Synonyms:
    analogue analogy comparison corollary correlate correspondence correspondent counterpart countertype double duplicate duplication equal equivalent homologue kin likeness match parallelism resemblance similarity twin
    Antonyms:
    difference divergence opposite reverse
  1. verb be alike
    Synonyms:
    agree assimilate collimate collocate compare complement conform copy correlate correspond equal equate imitate keep pace liken match paragon parallelize
    Antonyms:
    differ distort diverge separate skew

Collocations

لغات هم‌خانواده parallel

  • adjective
    parallel
  • verb - transitive
    parallel

ارجاع به لغت parallel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parallel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parallel

لغات نزدیک parallel

پیشنهاد بهبود معانی