با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Parallel

ˈpærəlel ˈpærəlel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    parallelled
  • شکل سوم:

    parallelled
  • سوم‌شخص مفرد:

    parallels
  • وجه وصفی حال:

    parallelling
  • شکل جمع:

    parallels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb C2
موازی هم‌زمان، میله‌های موازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
noun verb - transitive adjective adverb
موازی، متوازی، (مجازاً) برابر، خط موازی، موازی کردن، برابر کردن
- Two parallel lines never meet.
- دو خط موازی هرگز با هم برخورد نمی‌کنند.
- The railway runs parallel to the road.
- راه آهن با جاده موازی است.
- a line parallel to the edge of this page
- خطی به موازات لبه‌ی این صفحه
- an event which is without parallel in the history of the world
- رویدادی که در تاریخ جهان نظیر ندارد
- a parallel case
- یک وضع مشابه
- the 49th parallel
- مدار جغرافیایی چهل و نهم
- a road that parallels the river
- راهی که موازی رودخانه است
- This machine parallels and bends the wires.
- این ماشین سیم‌ها را هم‌راستا و خمیده می‌کند.
- His skill has never been paralleled.
- چیره‌دستی او هرگز همتا نداشته است.
- a story which parallels history
- داستانی که با تاریخ مطابقت دارد
- He has drawn many parallels between these stories and the plays of Shakespeare.
- او تشابهات زیادی میان این حکایات و نمایشنامه‌های شکسپیر پیدا کرده است.
- There are many parallels in the lives of these two people.
- زندگی این دو نفر همانندی‌های فراوانی را نشان می‌دهد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parallel

  1. adjective aligned, side-by-side
    Synonyms: alongside, coextending, coextensive, coordinate, equidistant, extending equally, in the same direction, lateral, laterally, never meeting, running alongside
    Antonyms: crooked, separate, skewed, zigzag
  2. adjective akin, similar
    Synonyms: agnate, alike, analogous, comparable, complementary, conforming, consonant, correspondent, corresponding, equal, identical, like, matching, resembling, uniform
    Antonyms: different, dissimilar, divergent
  3. noun complement, correlation
    Synonyms: analogue, analogy, comparison, corollary, correlate, correspondence, correspondent, counterpart, countertype, double, duplicate, duplication, equal, equivalent, homologue, kin, likeness, match, parallelism, resemblance, similarity, twin
    Antonyms: difference, divergence, opposite, reverse
  4. verb be alike
    Synonyms: agree, assimilate, collimate, collocate, compare, complement, conform, copy, correlate, correspond, equal, equate, imitate, keep pace, liken, match, paragon, parallelize
    Antonyms: differ, distort, diverge, separate, skew

Collocations

لغات هم‌خانواده parallel

  • noun
    parallel, parallelism
  • adjective
    parallel
  • verb - transitive
    parallel

ارجاع به لغت parallel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parallel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parallel

لغات نزدیک parallel

پیشنهاد بهبود معانی