گذشتهی ساده:
complementedشکل سوم:
complementedسومشخص مفرد:
complementsوجه وصفی حال:
complementingشکل جمع:
complements(ریاضی) (زاویه) متمم
(دستور) متمم، مسند
کامل کردن، تکمیل کردن، متمم چیزی/کسی بودن
Physical exercise can be a complement to medical treatment.
ورزش بدنی میتواند مکمل درمان پزشکی باشد.
Persian and classical music can complement each other.
موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک میتوانند مکمل یکدیگر باشند.
a full complement of teeth
یک دست دندان کامل
Five of the ship's original complement of fifty were dead.
پنچ نفر از پنجاه نفر خدمهی اولیهی کشتی مرده بودند.
(در مورد یک دست ظرف یا خدمه یا یک دستهی کامل کارمند و غیره) دست کامل، گروه کامل، دستهی بی کم و کاست، ظرفیت تکمیل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «complement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complement