امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pendant

ˈpendənt ˈpendənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
معلق، آویخته، لنگه، قرین، شیب، نامعلوم، بی‌تکلیف، ضمیمه‌شده، آویز‌شده، آویزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pendant

  1. noun Ornament
    Synonyms:
    pendent earring locket lavalière chandelier lavaliere
  1. noun Correlative
    Synonyms:
    parallel one of a pair equal
  1. adjective Held from above
    Synonyms:
    pendent dependent

ارجاع به لغت pendant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pendant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pendant

لغات نزدیک pendant

پیشنهاد بهبود معانی