۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Pendant

ˈpendənt ˈpendənt

معنی

noun adjective

معلق، آویخته، لنگه، قرین، شیب، نامعلوم، بی‌تکلیف، ضمیمه‌شده، آویز‌شده، آویزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pendant

  1. noun ornament
    Synonyms:
    earring locket pendent lavaliere lavalière chandelier
  1. noun correlative
    Synonyms:
    equal parallel one of a pair
  1. adjective held from above
    Synonyms:
    dependent pendent

ارجاع به لغت pendant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pendant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pendant

لغات نزدیک pendant

پیشنهاد بهبود معانی