با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Complementary

ˌkɑːmpləˈment̬əri ˌkɒmpləˈmentri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more complementary
  • صفت عالی:

    most complementary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تکمیلی، تکمیل‌کننده، متمم، مکمل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- complementary function
- (ریاضی) تابع مکمل
- A husband and wife are complementary to one another.
- زن و شوهر مکمل یکدیگرند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complementary

  1. adjective filling, completing
    Synonyms: commutual, complemental, completing, completory, conclusive, correlative, correspondent, corresponding, crowning, equivalent, fellow, integral, integrative, interconnected, interdependent, interrelated, interrelating, matched, mated, paired, parallel, reciprocal
    Antonyms: independent, unrelated

ارجاع به لغت complementary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complementary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complementary

لغات نزدیک complementary

پیشنهاد بهبود معانی