فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Interconnected

ˌɪnt̬ərkəˈnektɪd ˌɪntəkəˈnektɪd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

منسجم، به‌هم‌وابسته، به‌هم‌مرتبط، به‌هم‌پیوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The ecosystems are interconnected, forming a delicate balance of life.

اکوسیستم‌ها به‌هم‌پیوسته‌اند و تعادل ظریفی از زندگی را تشکیل می‌دهند.

The interconnected pathways of the city made navigation easier for residents.

مسیرهای منسجم شهر، ناوبری را برای ساکنین آسان‌تر کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت interconnected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interconnected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interconnected

لغات نزدیک interconnected

پیشنهاد بهبود معانی