آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Interconnected

ˌɪnt̬ərkəˈnektɪd ˌɪntəkəˈnektɪd

معنی interconnected | جمله با interconnected

adjective

منسجم، به‌هم‌وابسته، به‌هم‌مرتبط، به‌هم‌پیوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The ecosystems are interconnected, forming a delicate balance of life.

اکوسیستم‌ها به‌هم‌پیوسته‌اند و تعادل ظریفی از زندگی را تشکیل می‌دهند.

The interconnected pathways of the city made navigation easier for residents.

مسیرهای منسجم شهر، ناوبری را برای ساکنین آسان‌تر کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

سوال‌های رایج interconnected

معنی interconnected به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «interconnected» در زبان فارسی به «به‌هم‌پیوسته» یا «وابسته به یکدیگر» ترجمه می‌شود.

«به‌هم‌پیوسته» به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن اجزا، عناصر یا بخش‌های مختلف یک سیستم به گونه‌ای با یکدیگر مرتبط هستند که تغییر یا تأثیر در یکی از آن‌ها می‌تواند بر سایر اجزا اثر بگذارد. این مفهوم اهمیت تعامل و ارتباط میان اجزا را نشان می‌دهد و درک آن برای تحلیل سیستم‌ها و شبکه‌ها ضروری است. سیستم‌های interconnected معمولاً پیچیده و پویا هستند و نیازمند نگاه جامع برای مدیریت و بهره‌برداری مؤثر هستند.

در دنیای طبیعی، بسیاری از اکوسیستم‌ها نمونه‌ای از ساختارهای interconnected هستند. در یک جنگل یا زیست‌بوم آبی، گیاهان، حیوانات، میکروارگانیسم‌ها و منابع طبیعی به گونه‌ای به هم متصل‌اند که سلامت هر جزء بر سلامت کل اکوسیستم تأثیر می‌گذارد. این ارتباطات نشان می‌دهند که حفظ تعادل و پایداری کل سیستم بدون توجه به روابط داخلی ممکن نیست و اهمیت حفاظت از همه اجزا به طور همزمان را برجسته می‌کند.

در جامعه و زندگی روزمره، interconnected بودن افراد و جوامع نیز قابل مشاهده است. اقتصاد، فرهنگ، فناوری و ارتباطات بین مردم و سازمان‌ها به گونه‌ای به هم پیوسته‌اند که تغییر در یک بخش می‌تواند پیامدهایی در بخش‌های دیگر ایجاد کند. این ویژگی باعث شده است که درک روابط و وابستگی‌ها برای تصمیم‌گیری‌های فردی و جمعی اهمیت پیدا کند و نقش شبکه‌ها و همکاری‌ها در پیشرفت اجتماعی و اقتصادی پررنگ‌تر شود.

در فناوری و مهندسی نیز، مفهوم interconnected کاربرد فراوان دارد. شبکه‌های کامپیوتری، اینترنت اشیاء (IoT) و سیستم‌های داده‌ای پیچیده نمونه‌هایی از سیستم‌های interconnected هستند. در این سیستم‌ها، اطلاعات و داده‌ها بین بخش‌های مختلف به اشتراک گذاشته می‌شوند و هر واحد بدون تعامل با دیگر واحدها کارکرد کامل ندارد. طراحی و مدیریت چنین سیستم‌هایی نیازمند دیدی جامع و هماهنگی بین اجزا است.

مفهوم «به‌هم‌پیوسته» یادآور این نکته است که اجزا و بخش‌های مختلف هر سیستم، محیط یا جامعه، جدا از هم نیستند و تعامل و وابستگی میان آن‌ها تعیین‌کننده کارایی، ثبات و پایداری کل مجموعه است. شناخت این ارتباطات به ما کمک می‌کند تا تصمیمات مؤثرتری بگیریم، اثرات احتمالی تغییرات را پیش‌بینی کنیم و در مدیریت منابع و روابط عملکرد بهینه‌ای داشته باشیم.

ارجاع به لغت interconnected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interconnected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interconnected

لغات نزدیک interconnected

پیشنهاد بهبود معانی