با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Interconnected

ˌɪnt̬ərkəˈnektɪd ˌɪntəkəˈnektɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
منسجم، به‌هم‌وابسته، به‌هم‌مرتبط، به‌هم‌پیوسته
- The ecosystems are interconnected, forming a delicate balance of life.
- اکوسیستم‌ها به‌هم‌پیوسته‌اند و تعادل ظریفی از زندگی را تشکیل می‌دهند.
- The interconnected pathways of the city made navigation easier for residents.
- مسیرهای منسجم شهر، ناوبری را برای ساکنین آسان‌تر کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت interconnected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interconnected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interconnected

لغات نزدیک interconnected

پیشنهاد بهبود معانی