شکل جمع:
equivalentsصفت تفضیلی:
more equivalentصفت عالی:
most equivalentمعادل، همارز، برابر
My salary at my new job is equivalent to what I earned at my previous company.
حقوق من در شغل جدیدم معادل حقوقی است که در شرکت قبلیام دریافت میکردم.
The two paintings were of equivalent value.
این دو نقاشی ارزشی برابر داشتند.
معادل، برابر، همسنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In their culture, silence was often seen as the equivalent of wisdom.
در فرهنگ آنها، سکوت اغلب معادل خرد تلقی میشد.
Hard work is the equivalent of success.
سختکوشی همسنگ موفقیت است.
(اصطلاحشناسی) معادل
There is no English equivalent for "hygge".
هیچ معادل انگلیسیای برای hygge وجود ندارد.
The concept of "schadenfreude" in German has no English equivalent.
مفهوم schadenfreude در آلمانی هیچ معادل انگلیسیای ندارد.
قدیمی همتراز (از نظر قدرت یا اختیار)
The king and queen were considered equivalent rulers in the eyes of their subjects.
پادشاه و ملکه از نظر رعایا حکمرانان همتراز به حساب میآمدند.
In ancient times, the emperor and empress were equivalent figures in terms of power.
در زمانهای قدیم، امپراتور و همسر امپراتور از نظر قدرت، اشخاصی همتراز بودند.
شیمی همارز، اکیوالان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
the equivalent amounts of hydrogen and oxygen atoms
مقادیر همارز اتمهای هیدروژن و اکسیژن
The scientist aimed to synthesize an equivalent compound.
هدف این دانشمند سنتز یک ترکیب اکیوالان بود.
ریاضی همارز (معادله و غیره)
She solved two equivalent equations to find the correct answer.
او برای یافتن پاسخ صحیح، دو معادلهی همارز را حل کرد.
The teacher praised his ability to solve equivalent equations.
معلم توانایی او در حل معادلات همارز را ستود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «equivalent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/equivalent