امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Equivalent

ɪˈkwɪvlənt ɪˈkwɪvlənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    equivalents
  • صفت تفضیلی:

    more equivalent
  • صفت عالی:

    most equivalent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
معادل، هم‌ارز، برابر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- My salary at my new job is equivalent to what I earned at my previous company.
- حقوق من در شغل جدیدم معادل حقوقی است که در شرکت قبلی‌ام دریافت می‌کردم.
- The two paintings were of equivalent value.
- این دو نقاشی ارزشی برابر داشتند.
noun countable C1
معادل، برابر، هم‌سنگ
- In their culture, silence was often seen as the equivalent of wisdom.
- در فرهنگ آن‌ها، سکوت اغلب معادل خرد تلقی می‌شد.
- Hard work is the equivalent of success.
- سخت‌کوشی هم‌سنگ موفقیت است.
noun countable
(اصطلاح‌شناسی) معادل
- There is no English equivalent for "hygge".
- هیچ معادل انگلیسی‌ای برای hygge وجود ندارد.
- The concept of "schadenfreude" in German has no English equivalent.
- مفهوم schadenfreude در آلمانی هیچ معادل انگلیسی‌ای ندارد.
adjective
قدیمی هم‌تراز (از نظر قدرت یا اختیار)
- The king and queen were considered equivalent rulers in the eyes of their subjects.
- پادشاه و ملکه از نظر رعایا حکمرانان هم‌تراز به حساب می‌آمدند.
- In ancient times, the emperor and empress were equivalent figures in terms of power.
- در زمان‌های قدیم، امپراتور و همسر امپراتور از نظر قدرت، اشخاصی هم‌تراز بودند.
adjective
شیمی هم‌ارز، اکی‌والان
- the equivalent amounts of hydrogen and oxygen atoms
- مقادیر هم‌ارز اتم‌های هیدروژن و اکسیژن
- The scientist aimed to synthesize an equivalent compound.
- هدف این دانشمند سنتز یک ترکیب اکی‌والان بود.
adjective
ریاضی هم‌ارز (معادله و غیره)
- She solved two equivalent equations to find the correct answer.
- او برای یافتن پاسخ صحیح، دو معادله‌ی هم‌ارز را حل کرد.
- The teacher praised his ability to solve equivalent equations.
- معلم توانایی او در حل معادلات هم‌ارز را ستود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد equivalent

  1. adjective same, similar
    Synonyms: agnate, akin, alike, analogous, carbon, commensurate, comparable, convertible, copy, correlative, correspondent, corresponding, ditto, duplicate, equal, even, homologous, identical, indistinguishable, interchangeable, like, of a kind, parallel, proportionate, reciprocal, same difference, substitute, synonymous, tantamount
    Antonyms: changeable, different, dissimilar, mismatched, unequal, unlike
  2. noun equal, counterpart
    Synonyms: carbon copy, correspondent, dead ringer, ditto, like, match, obverse, opposite, parallel, peer, reciprocal, same difference, spitting image, substitute, twin
    Antonyms: difference

لغات هم‌خانواده equivalent

ارجاع به لغت equivalent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «equivalent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/equivalent

لغات نزدیک equivalent

پیشنهاد بهبود معانی