با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Paragon

ˈperəɡɑːn ˈpærəɡən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    معیار، مقیاس رفعت و خوبی، نمونه کامل، رقابت کردن، به‌عنوان نمونه به‌کار بردن، برتری یافتن
    • - a paragon of virtue
    • - نمونه‌ی کامل زهد و تقوا
    • - His father was a paragon of generosity and honesty.
    • - پدرش خدای سخاوت و درستکاری بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد paragon

  1. noun outstanding example
    Synonyms: apotheosis, archetype, beau ideal, beauty, best, champ, champion, crackerjack, cream, criterion, cynosure, epitome, essence, exemplar, gem, ideal, jewel, love, lovely, model, nonesuch, nonpareil, original, paradigm, pattern, peach, perfection, pick, prototype, quintessence, standard, sublimation, tops, trump, ultimate

ارجاع به لغت paragon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paragon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paragon

لغات نزدیک paragon

پیشنهاد بهبود معانی