با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Distract

dɪˈstrækt dɪˈstrækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    distracted
  • شکل سوم:

    distracted
  • سوم‌شخص مفرد:

    distracts
  • وجه وصفی حال:

    distracting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
حواس (کسی را) پرت کردن، گیج کردن، پریشان کردن، دیوانه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- When studying I am distracted by the least noise.
- هنگام مطالعه کمترین سر و صدا حواسم را پرت می‌کند.
- Children's attention is easily distracted.
- توجه بچه‌ها زود منحرف می‌شود.
- She was distracted by the uncertainty of her future.
- نامعلومی آینده‌اش او را پریشان خاطر می‌کرد.
- The Church was distracted by internal strife.
- کشمکش‌های درونی کلیسا را مختل کرده بود.
- The zoo distracted him for at least one afternoon.
- باغ وحش لااقل برای یک بعدازظهر حواس او را به چیز دیگری معطوف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distract

  1. verb divert attention; confuse
    Synonyms: abstract, addle, agitate, amuse, befuddle, beguile, bewilder, call away, catch flies, confound, derange, detract, discompose, disconcert, disturb, divert, draw away, engross, entertain, fluster, frenzy, harass, lead astray, lead away, madden, mislead, mix up, occupy, perplex, puzzle, sidetrack, stall, throw off, torment, trouble, turn aside, unbalance, unhinge
    Antonyms: clarify, explain

ارجاع به لغت distract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distract

لغات نزدیک distract

پیشنهاد بهبود معانی