امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Concern

kənˈsɜrːn kənˈsɜːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    concerned
  • شکل سوم:

    concerned
  • سوم‌شخص مفرد:

    concerns
  • وجه وصفی حال:

    concerning
  • شکل جمع:

    concerns

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
مربوط بودن به، ربط داشتن به، جالب بودن برای، مهم بودن برای، اهمیت داشتن برای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive
نگران کردن، دلواپس کردن
noun
(مسئله یا هرچیز) مورد‌توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، توجه، علاقه، دغدغه
noun
نگرانی، دلواپسی، ناراحتی
- The story was concerned with the consequences of war.
- داستان مربوط به پیامدهای جنگ بود.
- It does not concern you.
- به شما مربوط نیست.
- His parents were concerned about his health.
- والدینش نگران سلامتی او بودند.
- letters from concerned individuals
- نامه‌های اشخاص ذی‌علاقه
- her concern for other's welfare
- علاقه‌ی او نسبت به سعادت دیگران
- Their main concern is unemployment.
- نگرانی عمده‌ی آن‌ها بیکاری است.
- the chemical concern, Hoechst
- شرکت شیمیایی هوخست
- It is concerned with money.
- به پول مربوط است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concern

  1. noun business, responsibility
    Synonyms: affair, burden, care, charge, company, corporation, deportment, entanglement, enterprise, establishment, field, firm, house, interest, involvement, job, jungle, matter, megacorp, mission, multinational, occupation, organization, outfit, shooting match, task, thing, transaction, worry, zoo
  2. noun interest; anxiety
    Synonyms: apprehension, attention, bearing, care, carefulness, concernment, consideration, disquiet, disquietude, distress, heed, heedfulness, important matter, matter, reference, regard, relation, relevance, solicitude, tender loving care, unease, worry
    Antonyms: disinterest, unconcern
  3. verb affect personally
    Synonyms: apply to, bear on, become involved, be relevant to, bother, disquiet, distress, disturb, interest, involve, make anxious, make uneasy, pertain to, perturb, regard, take pains, touch, trouble, worry
  4. verb relate to, have reference to
    Synonyms: answer to, appertain to, apply to, be about, be applicable to, bear on, bear upon, be connected with, be dependent upon, be interdependent with, belong to, be pertinent to, be well taken, deal with, depend upon, have a bearing on, have connections with, have implications for, have relation to, have significance for, have to do with, involve, pertain to, refer to, regard
    Antonyms: unconcern

Collocations

  • as far as i am concerned

    تا آنجایی که به من مربوط است

  • be concerned with (something)

    1- علاقه‌مند بودن به (موضوعی)، ذی‌نفع بودن در 2- مربوط بودن به، رابطه داشتن با

  • concern oneself about someone

    (به سعادت یا خوشی کسی) علاقه‌مند بودن، در فکر کسی بودن

  • concern oneself with

    (به موضوع یا کاری) پرداختن یا توجه داشتن، هم خود را صرف کاری کردن

  • of concern

    نگران‌کننده، ناراحت‌کننده، درخور رسیدگی

Idioms

  • none of your business

    به شما مربوط نیست، به شما مربوط نمی‌شود، به تو چه، به تو ربطی نداره

لغات هم‌خانواده concern

  • noun
    concern
  • adjective
    concerned
  • verb - transitive
    concern

ارجاع به لغت concern

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concern» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concern

لغات نزدیک concern

پیشنهاد بهبود معانی