آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Transaction

    trænˈzækʃn trænˈzækʃn

    شکل جمع:

    transactions

    معنی transaction | جمله با transaction

    noun countable uncountable C1

    معامله، دادوستد

    He has extensive experience in international business transactions.

    او تجربه‌ی زیادی در معاملات تجاری بین‌المللی دارد.

    Investing in real estate can be a profitable transaction.

    سرمایه‌گذاری در املاک و مستغلات می‌تواند معامله‌ای سودآور باشد.

    noun countable

    کامپیوتر تراکنش (مجموعه‌ای از عملیاتی پایگاه داده‌ها که یا باید به‌طور کامل انجام شود یا در صورت بروز مشکل وضعیت به حالت قبلی بازگردانده شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The transaction was successfully completed.

    تراکنش با موفقیت انجام شد.

    Each transaction is recorded and stored securely in the computer database.

    هر تراکنش به‌صورت امن در پایگاه داده‌ی کامپیوتری ثبت و ذخیره می‌شود.

    noun countable uncountable

    تراکنش (مبادله یا انتقال کالا یا خدمات یا وجوه)

    The transaction fee for the money transfer was unexpectedly high.

    کارمزد تراکنش برای انتقال پول به‌طور غیرمنتظره‌ای بالا بود.

    I received an email confirmation for the transaction I made earlier today.

    یک ایمیل تأیید برای تراکنشی که اوایل امروز انجام دادم، دریافت کردم.

    noun plural

    صورت‌جلسات (مربوط به جلسات انجمن و غیره)

    The secretary was responsible for documenting the transactions of the society.

    منشی مسئول مستندسازی صورت‌جلسات انجمن بود.

    The transactions of the board meeting were documented.

    صورت‌جلسات جلسه‌ی هیئت‌مدیره ثبت و ضبط شد.

    noun countable

    رابطه، ارتباط، تعامل

    All social transactions involve some level of mutual influence and response.

    همه‌ی روابط اجتماعی شامل میزان مشخصی از تأثیر و پاسخ متقابل هستند.

    The psychological transaction between therapist and patient is crucial for healing.

    تعامل روانشناختی بین درمانگر و بیمار برای بهبودی حیاتی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the transaction between the viewer and the painting

    رابطه‌ی میان بیننده و نقاشی

    transaction between the customer and the cashier

    تعامل بین مشتری و صندوقدار

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد transaction

    1. noun business dealing; undertaking
      Synonyms:
      business deal agreement bargain contract affair action act matter event step proceeding performance enterprise negotiation purchase sale activity happening coup deed disposal buying selling compact pact bond covenant convention intercourse doings goings-on purchasing execution play
      Antonyms:
      rejection refusal denial

    سوال‌های رایج transaction

    شکل جمع transaction چی میشه؟

    شکل جمع transaction در زبان انگلیسی transactions است.

    ارجاع به لغت transaction

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «transaction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transaction

    لغات نزدیک transaction

    • - trans
    • - transact
    • - transaction
    • - transaction data
    • - transaction file
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.