فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sale

seɪl seɪl

شکل جمع:

sales

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

فروش، بازار فروش، حراج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The sale of narcotics is forbidden.

فروش مواد مخدر ممنوع است.

I arranged for the sale of the house.

ترتیب فروش خانه را دادم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I hope this book will have a large sale.

امیدوارم این کتاب فروش خوبی داشته باشد.

Art dealers were flocking to the sale of Renaissance paintings.

دلال‌های اشیای هنری به محل حراج نقاشی‌های رنسانس هجوم می‌آوردند.

an after-Nowruz sale

حراج بعد از نوروز

a clearance sale

حراج به منظور بازکردن جا (برای کالای فصل جدید)

I bought this dress at Rustami store's sale.

این پیراهن را از حراج فروشگاه رستمی خریدم.

sales book

دفتر فروش

sales agent

عامل فروش

sales department

بخش فروش

This house is not for sale.

این خانه فروشی نیست.

This book is on sale in all bookstores.

این کتاب در کلیه‌ی کتابفروشی‌ها فروخته می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sale

  1. noun exchange of object for money
    Synonyms:
    trade business deal transaction commerce selling buying purchasing purchase marketing enterprise negotiation disposal vending demand barter auction consuming reduction dumping unloading closeout clearance vendition

Collocations

for sale

برای فروش، فروشی

make a sale

فروش کردن، موفق به فروش چیزی شدن

on sale

(در معرض) حراج، درحال فروش با تخفیف

در معرض فروش، در معرض حراج

quick sale

فروش فوری، فروش سریع، فروش آنی

ارجاع به لغت sale

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sale» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sale

لغات نزدیک sale

پیشنهاد بهبود معانی