با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sale

seɪl seɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sales

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
فروش، بازار فروش، حراج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The sale of narcotics is forbidden.
- فروش مواد مخدر ممنوع است.
- I arranged for the sale of the house.
- ترتیب فروش خانه را دادم.
- I hope this book will have a large sale.
- امیدوارم این کتاب فروش خوبی داشته باشد.
- Art dealers were flocking to the sale of Renaissance paintings.
- دلال‌های اشیای هنری به محل حراج نقاشی‌های رنسانس هجوم می‌آوردند.
- an after-Nowruz sale
- حراج بعد از نوروز
- a clearance sale
- حراج به منظور بازکردن جا (برای کالای فصل جدید)
- I bought this dress at Rustami store's sale.
- این پیراهن را از حراج فروشگاه رستمی خریدم.
- sales book
- دفتر فروش
- sales agent
- عامل فروش
- sales department
- بخش فروش
- This house is not for sale.
- این خانه فروشی نیست.
- This book is on sale in all bookstores.
- این کتاب در کلیه‌ی کتابفروشی‌ها فروخته می‌شود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sale

  1. noun exchange of object for money
    Synonyms: auction, barter, business, buying, clearance, closeout, commerce, consuming, deal, demand, disposal, dumping, enterprise, marketing, negotiation, purchase, purchasing, reduction, selling, trade, transaction, unloading, vending, vendition

Collocations

  • for sale

    برای فروش، فروشی

  • make a sale

    فروش کردن، موفق به فروش چیزی شدن

  • on sale

    (در معرض) حراج، درحال فروش با تخفیف

    در معرض فروش، در معرض حراج

ارجاع به لغت sale

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sale» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sale

لغات نزدیک sale

پیشنهاد بهبود معانی