فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bear On

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

مربوط بودن، تاثیر گذاشتن، نسبت داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The new information will bear on our decision making process.

اطلاعات جدید بر فرایند تصمیم‌گیری ما تاثیر خواهد گذاشت.

Personal feelings did not bear on our decision.

احساسات شخصی روی تصمیم ما اثر نداشتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bear on

  1. phrasal verb concern
    Synonyms:
    affect involve relate to apply refer to pertain to touch upon bear upon belong to appertain to
    Antonyms:
    be irrelevant be of no consequence be immaterial

Idioms

bring to bear

به‌کار گرفتن، به‌کار بستن، استفاده کردن از، ارائه دادن

ارجاع به لغت bear on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bear on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bear-on

لغات نزدیک bear on

پیشنهاد بهبود معانی