Quaff

kwɑːf / / kwæf kwɒf / / kwɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quaffed
  • شکل سوم:

    quaffed
  • سوم شخص مفرد:

    quaffs
  • وجه وصفی حال:

    quaffing
  • زیاد نوشیدن، سر کشیدن، جرعه
    • - Akbar quaffed the (contents of the) glass and started laughing.
    • - اکبر لیوان را سر کشید و شروع کرد به خندیدن.
    • - He quaffed the cocktail without flinching.
    • - بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، کوکتل را قلپ‌قلپ نوشید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد quaff

  1. verb drink down
    Synonyms: down, gulp, guzzle, imbibe, ingurgitate, partake, sip, sup, swallow, swig, swill, toss
    Antonyms: eject

ارجاع به لغت quaff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quaff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quaff

لغات نزدیک quaff

پیشنهاد بهبود معانی