سبک رفتار، سبک، پوچ، بیهوده و بیمعنی، سبکسر، احمق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They consider going to the movies a frivolous activity.
آنان سینما رفتن را کار بیهودهای میدانند.
A frivolous young woman who lacks courtesy.
زن جوان و سبکسری که معرفت ندارد.
He spent his life frivolously.
او عمر خود را به لهوولعب گذراند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frivolous» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frivolous