امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barmy

ˈbɑːrmi ˈbɑːrmi ˈbɑːmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    barmier
  • صفت عالی:

    barmiest

معنی

خمیرمایه‌ای، مخمر، (مجازاً) احمق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barmy

  1. adjective Informal or slang terms for mentally irregular
    Synonyms:
    loco bonkers flighty foamy zestful balmy bats foolish batty buggy frothy cracked crackers daft dotty fruity haywire yeasty kooky diastatic screwy kookie loony loopy silly nuts nutty round-the-bend around-the-bend wacky whacky zesty enzymic foam-flecked

ارجاع به لغت barmy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barmy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barmy

لغات نزدیک barmy

پیشنهاد بهبود معانی