با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Barmy

ˈbɑːrmi ˈbɑːrmi ˈbɑːmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    barmier
  • صفت عالی:

    barmiest

معنی

  • خمیرمایه‌ای، مخمر، (مجازاً) احمق
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد barmy

  1. adjective Informal or slang terms for mentally irregular
    Synonyms: loco, bonkers, flighty, foamy, zestful, balmy, bats, foolish, batty, buggy, frothy, cracked, crackers, daft, dotty, fruity, haywire, yeasty, kooky, diastatic, screwy, kookie, loony, loopy, silly, nuts, nutty, round-the-bend, around-the-bend, wacky, whacky, zesty, enzymic, foam-flecked

ارجاع به لغت barmy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barmy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barmy

لغات نزدیک barmy

پیشنهاد بهبود معانی