فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Foamy

ˈfoʊmi ˈfəʊmi

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

کف‌آلود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The sea was stormy and foamy.

دریا توفانی و کف‌آلود بود.

foamy clusters of white flowers

خوشه‌های کف‌سان گل‌های سپید

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foamy

  1. adjective bubbly
    Synonyms:
    fizzy frothy effervescent carbonated creamy lathery sudsy yeasty boiling simmering seething fermented burbling ebullient spumy spumous spumescent scummy barmy
    Antonyms:
    flat

ارجاع به لغت foamy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foamy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foamy

لغات نزدیک foamy

پیشنهاد بهبود معانی