Fizzy

ˈfɪzi ˈfɪzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    fizzier
  • صفت عالی:

    fizziest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گازدار، جوش‌زننده، جوشنده، کف‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The fizzy champagne tickled my nose.
- شامپاین گازدار دماغم را قلقلک داد.
- fizzy lemonade
- لیموناد گازدار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fizzy

  1. adjective effervescent
    Synonyms: aerated, bubbling, bubbly, carbonated, gassy, sparkling, spumante
    Antonyms: flat, still

ارجاع به لغت fizzy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fizzy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fizzy

لغات نزدیک fizzy

پیشنهاد بهبود معانی