آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Shallow

ˈʃæloʊ ˈʃæləʊ

شکل جمع:

shallows

صفت تفضیلی:

shallower

صفت عالی:

shallowest

معنی shallow | جمله با shallow

adjective B2

کم‌ژرفا، کم‌عمق، سطحی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

A thin layer of mud covered the shallow part of the lake.

لایه‌ی نازکی از گل، قسمت کم‌عمق دریاچه را پوشانده بود.

The pond became even shallower during the dry season.

این برکه در فصل خشکی حتی کم‌عمق‌تر شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a shallow pool

استخر کم‌ژرفا

a shallow well

چاه کم‌عمق

shallow breathing

نفس کوتاه

adjective

محدود، اندک، کم‌تعداد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Because of the shallow talent pool, it was hard to find the right person for the job.

به‌دلیل تعداد کم استعدادها، پیدا کردن فرد مناسب برای شغل دشوار بود.

The town’s economy depends on a shallow range of industries.

اقتصاد این شهر به دامنه‌ی محدودی از صنایع وابسته است.

adjective

سست، بی‌پایه، کم‌مایه، ظاهری، سطحی

Her enthusiasm for the cause was shallow; she quickly lost interest.

اشتیاق او نسبت به آن هدف سطحی بود و خیلی زود علاقه‌اش را از دست داد.

The politician’s promises sounded shallow to most voters.

وعده‌های آن سیاست‌مدار برای بیشتر رأی‌دهندگان، بی‌پایه به‌گوش می‌رسید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a shallow study of the causes of addiction

پژوهشی سطحی درباره‌ی علل اعتیاد

adjective

کم‌شیب، ملایم (در مورد شیب یا زاویه)

A shallow descent allowed the cyclist to maintain speed easily.

سرازیری کم‌شیب به دوچرخه‌سوار اجازه داد به‌راحتی سرعتش را حفظ کند.

The road rises at a shallow gradient before reaching the hilltop.

جاده با شیبی ملایم بالا می‌رود تا به نوک تپه برسد.

adjective C2

سطحی، کم‌عمق، سبک‌سر، بی‌مایه، تهی‌ذهن، ساده‌انگار

The book received criticism for its shallow treatment of a serious subject.

کتاب به‌دلیل پرداخت سطحی‌اش به موضوع جدی مورد انتقاد قرار گرفت.

Don’t be so shallow — there’s more to life than money and looks.

این‌قدر سبک‌سر نباش؛ زندگی فقط پول و ظاهر نیست.

noun plural

قسمت کم‌عمق (آب)

Birds were feeding in the shallows at low tide.

پرندگان هنگام جزر در آب‌های کم‌عمق تغذیه می‌کردند.

Children played in the shallows while the adults watched from the shore.

کودکان در قسمت‌های کم‌عمق بازی می‌کردند و بزرگ‌ترها از ساحل تماشا می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Silt has shallowed the canal.

گل و لای آبراه را کم‌ژرفا کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shallow

  1. adjective not deep
    Antonyms:

سوال‌های رایج shallow

صفت تفضیلی shallow چی میشه؟

صفت تفضیلی shallow در زبان انگلیسی shallower است.

صفت عالی shallow چی میشه؟

صفت عالی shallow در زبان انگلیسی shallowest است.

ارجاع به لغت shallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shallow

لغات نزدیک shallow

پیشنهاد بهبود معانی