با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Computing

kəmˈpjuːtɪŋ kəmˈpjuːtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    computed
  • شکل سوم:

    computed
  • سوم‌شخص مفرد:

    computes

معنی

adverb uncountable
محاسبه، محسبات، رشته کامپیوتر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد computing

  1. verb Make a mathematical calculation or computation
    Synonyms: reckoning, figuring, ciphering, estimating, calculating, tallying, measuring, summing, rating, numbering, counting, enumerating, casting, adding
    Antonyms: surmising, conjecturing, guessing
  2. verb To determine by mathematics, especially by numerical methods:
    Synonyms: calculating
  3. noun The branch of engineering science that studies (with the aid of computers) computable processes and structures
    Synonyms: computer science
  4. noun The procedure of calculating; determining something by mathematical or logical methods
    Synonyms: calculation, computation

لغات هم‌خانواده computing

ارجاع به لغت computing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «computing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/computing

لغات نزدیک computing

پیشنهاد بهبود معانی