گذشتهی ساده:
bredشکل سوم:
bredسومشخص مفرد:
breedsهمچنین در معنای سوم میتوان از good breeding بهجای breeding استفاده کرد.
پرورش، نگهداری، تعلیموتربیت
The farm specializes in the breeding of organic livestock.
این مزرعه در پرورش دامهای ارگانیک تخصص دارد.
She focused on the breeding of championship dogs.
او روی تعلیموتربیت سگهای چمپیون تمرکز کرد.
(در حیوانات) تولیدمثل، جفتگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
breeding potential
امکان جفتگیری
Breeding is essential for maintaining healthy livestock populations.
تولیدمثل برای حفظ جمعیت دامهای سالم ضروری است.
قدیمی ادب، تربیت، رفتار صحیح
Tolerance is a sign of breeding.
نداشتن تعصب نشانهی داشتن رفتار صحیح است.
Her excellent breeding was evident in the way she greeted everyone at the gathering.
تربیت عالیاش در نحوهی احوالپرسی او در جمع مشهود بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «breeding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breeding