فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Breeding

ˈbriːdɪŋ ˈbriːdɪŋ

گذشته‌ی ساده:

bred

شکل سوم:

bred

سوم‌شخص مفرد:

breeds

توضیحات:

همچنین در معنای سوم می‌توان از good breeding به‌جای breeding استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

پرورش، نگهداری، تعلیم‌وتربیت

The farm specializes in the breeding of organic livestock.

این مزرعه در پرورش دام‌های ارگانیک تخصص دارد.

She focused on the breeding of championship dogs.

او روی تعلیم‌وتربیت سگ‌های چمپیون تمرکز کرد.

noun uncountable

(در حیوانات) تولیدمثل، جفت‌گیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

breeding potential

امکان جفت‌گیری

Breeding is essential for maintaining healthy livestock populations.

تولیدمثل برای حفظ جمعیت دام‌های سالم ضروری است.

noun uncountable

قدیمی ادب، تربیت، رفتار صحیح

Tolerance is a sign of breeding.

نداشتن تعصب نشانه‌ی داشتن رفتار صحیح است.

Her excellent breeding was evident in the way she greeted everyone at the gathering.

تربیت عالی‌اش در نحوه‌ی احوال‌پرسی او در جمع مشهود بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breeding

  1. noun cultivation of person
    Synonyms:
    culture development training upbringing raising nurture schooling manners conduct refinement courtesy ancestry lineage polish civility grace gentility urbanity

ارجاع به لغت breeding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breeding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breeding

لغات نزدیک breeding

پیشنهاد بهبود معانی