فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Breeding

ˈbriːdɪŋ ˈbriːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bred
  • شکل سوم:

    bred
  • سوم شخص مفرد:

    breeds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    پرورش، تولیدمثل، تعلیم‌وتربیت
    • - breeding potential
    • - توان زادگیری
    • - He is a man of breeding.
    • - او مردی خوش‌سلوک است.
    • - Tolerance is a sign of breeding.
    • - نداشتن تعصب نشانه‌ی داشتن پرورش صحیح است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد breeding

  1. noun cultivation of person
    Synonyms: ancestry, civility, conduct, courtesy, culture, development, gentility, grace, lineage, manners, nurture, polish, raising, rearing, refinement, schooling, training, upbringing, urbanity

ارجاع به لغت breeding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breeding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breeding

لغات نزدیک breeding

پیشنهاد بهبود معانی