فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Mnemonic

nɪˈmɑːnɪk nɪˈmɒnɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective noun countable
    یادآورنده، یادیار، کمک‌حافظه
    • - The teacher taught the students a mnemonic to remember the seven colors of the rainbow: "ROYGBIV."
    • - معلم به دانش‌آموزان یادآورنده‌ای را یاد داد تا هفت رنگ رنگین‌کمان را به خاطر بسپارند: ROYGBIV
    • - a mnemonic device
    • - وسیله‌ی یادیار
  • adjective
    حفظی، مربوط به حافظه
    • - Her mnemonic skill is impressive.
    • - مهارت حفظی او چشمگیر است.
    • - The doctor's extensive mnemonic skills allowed him to easily memorize the complex medical terminology.
    • - مهارت‌های حفظی گسترده‌ی این پزشک به او اجازه می‌داد تا اصطلاحات پیچیده‌ی پزشکی را به‌راحتی به خاطر بسپارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mnemonic

  1. adjective Of or relating to or involved the practice of aiding the memory
    Synonyms: mnemotechnic, of the memory, reminiscential, intended to assist the memory, mnemotechnical

ارجاع به لغت mnemonic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mnemonic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mnemonic

لغات نزدیک mnemonic

پیشنهاد بهبود معانی