موعظه، پند، نصیحت، توصیه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coach's admonishment pushed the players to work harder.
موعظهی مربی بازیکنان را به تمرین سختتر تشویق کرد.
She ignored her friend's admonishment and continued with her reckless behavior.
او به نصیحت دوستش اعتنایی نکرد و به رفتار بیقیدش ادامه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «admonishment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/admonishment