امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bring Down

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
غمگین کردن، ناراحت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
phrasal verb
به زمین انداختن
phrasal verb
قدرت را از دست یک فرمانروایی مشروع درآوردن
phrasal verb
کاهش دادن قیمت، ارزان کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bring down

  1. verb reduce or hurt
    Synonyms: abase, cut down, damage, drop, fell, floor, injure, knock down, KO, lay low, level, lower, mow down, murder, overthrow, overturn, prostrate, pull down, shoot down, slay, throw down, tumble, undermine, upset, wound
    Antonyms: aid, encourage, help, raise
  2. phrasal verb Make a legitimate rulership lose their position of power
  3. phrasal verb Make something fall to the ground
  4. phrasal verb Make someone feel bad emotionally

ارجاع به لغت bring down

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bring down» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bring-down

لغات نزدیک bring down

پیشنهاد بهبود معانی