گذشتهی ساده:
disgracedشکل سوم:
disgracedسومشخص مفرد:
disgracesوجه وصفی حال:
disgracingشکل جمع:
disgracesرسوایی، خفت، تنگ، فضاحت، سیهرویی، خفت آوردن بر، بیآبرویی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a courtier in disgrace
درباری مورد غضب
Their divorce fight ended in disgrace for all.
کشمکش طلاق آنها منجر به آبروریزی برای همه شد.
You are a disgrace to the human race!
تو مایهی ننگ بشریت هستی!
The softness of your skin disgraces the petals of the rose.
لطافت پوست تو گلبرگهای گل سرخ را شرمگین میکند.
His behavior disgraced his family.
رفتار او خانوادهاش را بدنام کرد.
He was in disgrace both with his parents and with his teachers.
او از چشم والدین و معلمهایش افتاده بود.
When in disgrace with fortune and men's eyes...
(شکسپیر) هنگامی که در نظر مردمان و سرنوشت روسیاه باشم ...
از چشم افتادن، مغضوب بودن، مورد بیمهری بودن، رو سیاه بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disgrace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disgrace