امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disgrace

dɪsˈɡreɪs dɪsˈɡreɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disgraced
  • شکل سوم:

    disgraced
  • سوم‌شخص مفرد:

    disgraces
  • وجه وصفی حال:

    disgracing
  • شکل جمع:

    disgraces

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B2
رسوایی، خفت، تنگ، فضاحت، سیه‌رویی، خفت آوردن بر، بی‌آبرویی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a courtier in disgrace
- درباری مورد غضب
- Their divorce fight ended in disgrace for all.
- کشمکش طلاق آن‌ها منجر به آبروریزی برای همه شد.
- You are a disgrace to the human race!
- تو مایه‌ی ننگ بشریت هستی!
- The softness of your skin disgraces the petals of the rose.
- لطافت پوست تو گلبرگ‌های گل سرخ را شرمگین می‌کند.
- His behavior disgraced his family.
- رفتار او خانواده‌اش را بدنام کرد.
- He was in disgrace both with his parents and with his teachers.
- او از چشم والدین و معلم‌هایش افتاده بود.
- When in disgrace with fortune and men's eyes...
- (شکسپیر) هنگامی که در نظر مردمان و سرنوشت روسیاه باشم ...
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disgrace

  1. noun state of shame; bad reputation
    Synonyms:
    abasement abuse baseness black eye blemish blur brand comedown contempt contumely corruption culpability debasement debasing defamation degradation derision disbarment discredit disesteem disfavor dishonor disrepute disrespect humbling humiliation ignominy ill repute infamy ingloriousness meanness obloquy odium opprobrium pollution prostitution put-down reproach scandal scorn slander slight slur spot stain stigma taint tarnish turpitude venality
    Antonyms:
    esteem exaltation honor respect
  1. verb bring shame upon
    Synonyms:
    abase attaint besmirch blot debase defame defile degrade depress deride derogate desecrate discredit disfavor dishonor disparage disregard disrespect expel give a black eye humble humiliate libel lose face lower mock put down reduce reproach ridicule slander slur snub stain stigmatize sully taint take down a peg tar and feather tarnish
    Antonyms:
    esteem exalt honor respect

Collocations

  • be in disgrace with

    از چشم افتادن، مغضوب بودن، مورد بی‌مهری بودن، رو سیاه بودن

ارجاع به لغت disgrace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disgrace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disgrace

لغات نزدیک disgrace

پیشنهاد بهبود معانی