از نظر افتادگی، بیاعتباری، راندهشدگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He showed nothing but disfavor toward his coworkers.
نسبت به همکاران خود جز سوء نظر چیز دیگری بروز نداد.
He fell into disfavor with his patron.
او از چشم اربابش افتاد.
His political programs were disfavored by most people.
بیشتر مردم با برنامههای سیاسی او موافق نبودند.
از محبوبیت افتادن، از چشم افتادن، خوار شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disfavor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disfavor