Disinclination

ˌdɪsɪŋkləˈneɪʃn ˌdɪsɪŋkləˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
بی‌میلی، عدم‌تمایل، بی‌رغبتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His disinclination to reading arose early in life.
- بی‌میلی او به کتاب خواندن از همان اوایل عمرش آغاز شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disinclination

  1. noun unwillingness to do or believe something
    Synonyms: alienation, antipathy, aversion, demur, disfavor, dislike, disliking, displeasure, disrelish, dissatisfaction, distaste, hatred, hesitance, indisposition, lack of desire, lack of enthusiasm, loathness, objection, opposition, reluctance, repugnance, resistance
    Antonyms: bent, desire, enthusiasm, incentive, inclination, leaning, willingness

ارجاع به لغت disinclination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disinclination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disinclination

لغات نزدیک disinclination

پیشنهاد بهبود معانی