Disincline

ˌdɪsənˈklaɪn ˌdɪsɪnˈklaɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adverb
بی‌میل کردن، بیزار کردن، بی‌رغبت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His own childhood memories disincline him from corporal punishment.
- خاطرات کودکی‌اش موجب می‌شود که از تنبیه بدنی روگردان باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disincline

  1. verb Make unwilling
    Synonyms: indispose
    Antonyms: dispose

ارجاع به لغت disincline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disincline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disincline

لغات نزدیک disincline

پیشنهاد بهبود معانی