گذشتهی ساده:
distastedشکل سوم:
distastedسومشخص مفرد:
distastesوجه وصفی حال:
distastingبیرغبتی، تنفر، بیمیلی، بدآمدن، آزردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had a distaste for boxing.
او از مشتبازی بدش میآمد.
His distaste for classical music was evident.
بیزاری او از موسیقی کلاسیک آشکار بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «distaste» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distaste