با بیزاری، از روی بیزاری، با بیرغبتی، از روی بیرغبتی
"I don't like that one," said Betty distastefully.
بتی با بیرغبتی گفت: «من این یکی را دوست ندارم.»
He eyed the armchair distastefully but sat down.
با بیزاری به صندلیِ راحتی نگاه کرد، اما روی آن نشست.
بهطور ناخوشایند، بهطور غیرقابل قبول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Many people found the image distastefully voyeuristic.
از نظر بسیاری از مردم، این تصویر بهطرز ناخوشایندی نظربازانه بود.
I found the humour to be distastefully crude.
متوجه شدم که این شوخی بهطور ناخوشایند و غیرقابل قبول، بیادبانه است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «distastefully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distastefully