امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Slander

    ˈslændər ˈslɑːndə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      slandered

    • شکل سوم:

      slandered

    • سوم‌شخص مفرد:

      slanders

    • وجه وصفی حال:

      slandering

    • شکل جمع:

      slanders

    معنی و نمونه‌جمله

    noun adverb
    سعایت، تهمت یا افترا، تهمت زدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - to bring an action against somebody for slander
    - به‌دلیل افترا کسی را مورد تعقیب قرار دادن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد slander

    1. noun scandalous remark
      Synonyms:
      scandal lie dirt smear defamation libel aspersion slam hit rap calumny disparagement detraction misrepresentation obloquy backbiting backstabbing mud mud-slinging belittlement depreciation black eye dirty linen slime muckraking tale
      Antonyms:
      praise glorification nicety
    1. verb make a scandalous remark
      Synonyms:
      attack damage hurt injure smear slur malign defame sully tarnish vilify libel scandalize dishonor criticize denigrate disparage belittle detract depreciate traduce blacken name bad-mouth tear down slam pan roast sneer decry revile hit belie defile besmirch asperse calumniate smirch derogate blaspheme sling mud backbite give a bad name curse cast a slur on muckrake run smear campaign plaster blister scorch strumpet
      Antonyms:
      praise flatter glorify

    ارجاع به لغت slander

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «slander» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slander

    لغات نزدیک slander

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی