شکل جمع:
talesقصه، داستان (معمولاً تخیلی)
the tale of an old man and his goat
قصهی پیرمرد و بزش
The old man told a fascinating tale of his adventures at sea.
پیرمرد داستانی جذاب از ماجراهایش در دریا تعریف کرد.
دروغ، شایعه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His reports have more tale than truth in them.
گزارشهای او بیشتر حاوی دروغ است تا حقیقت.
Many tales are circulating about her behavior.
دربارهی رفتار او شایعات فراوانی دهانبهدهان میگردد.
حکایت (راجعبه موضوعی خصوصی یا محرمانه)
The tale she told was so scandalous.
شرحی که او بیان کرد بسیار رسواییآور بود.
The tale of his secret past was finally revealed to all.
حکایت گذشتهی مخفی او سرانجام برای همه فاش شد.
حساب
The accountant finished the tale of expenses for the month.
حسابدار حساب هزینههای ماه را انجام داد.
She kept a tale of her daily expenses in a notebook.
او حساب مخارج روزانهاش را در یک دفترچه نگه میداشت.
قدیمی صحبت، گفتوگو
We had a tale together.
با هم صحبت کردیم.
We need to have a serious tale.
باید گفتوگویی جدی داشته باشیم.
حکایت عبرتانگیز، درس عبرت، داستان پندآموز
عقیدهی قدیمی و مردود، حرفها و باورهای خالهزنکی
از خطر جان به در بردن و برای دیگران گزارش دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tale» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tale