گذشتهی ساده:
fibbedشکل سوم:
fibbedسومشخص مفرد:
fibsوجه وصفی حال:
fibbingدروغ، دروغ در چیز جزئی، دروغ گفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A child who tells fibs.
بچهای که دروغ(های کوچک) میگوید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fib» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fib