فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Spinach

ˈspɪnɪdʒ / / -ɪtʃ ˈspɪnɪdʒ / / -ɪtʃ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1

گیاه‌شناسی اسفناج، گیاه اسفناج، سبزی اسفناج، خوراک اسفناج

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Spinach is a great source of iron and vitamins.

اسفناج منبعی عالی از آهن و ویتامین‌ها است.

Popeye loved spinach for its strength.

ملوان زبل اسفناج را به‌خاطر قوتش دوست داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Spinach can be eaten raw or cooked in many dishes.

اسفناج را می‌توان به‌صورت خام یا پخته در بسیاری از غذاها مصرف کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spinach

  1. noun southwestern Asian plant widely cultivated for its succulent edible dark green leaves
    Synonyms:
    spinach plant spinacia-oleracea prickly-seeded spinach
  1. adjective not very desirable but good for you

ارجاع به لغت spinach

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spinach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spinach

لغات نزدیک spinach

پیشنهاد بهبود معانی