با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slime

slaɪm slaɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    slimes

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
لجن و گل، لعاب، چیز چسبناک، لجن‌مال کردن، خزیدن
- The snails left a trail of slime on the road.
- حلزون‌ها اثر لزج و چسبناکی از خود روی جاده به‌جا گذاشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slime

  1. noun muck, gelled waste
    Synonyms: fungus, glop, goo, gunk, mire, mucus, mud, ooze, scum, sludge

ارجاع به لغت slime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slime

لغات نزدیک slime

پیشنهاد بهبود معانی