با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mortification

ˌmɔːrtɪfɪˈkeɪʃn̩ ˌmɔːtɪfɪˈkeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
ریاضت، پست کردن، رنج، خجلت، فساد
- Fasting is a kind of mortification.
- روزه‌گیری نوعی نفس‌کشی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mortification

  1. noun humiliation
    Synonyms: abasement, affront, bring down, chagrin, condescension, degradation, disgrace, dishonor, embarrassment, humbling, ignominy, loss of face, put-down, resignation, shame

ارجاع به لغت mortification

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mortification» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mortification

لغات نزدیک mortification

پیشنهاد بهبود معانی