شکل جمع:
condescensionsخودبرتربینی، خودبزرگبینی
His condescension was off-putting and made me question his intentions.
خودبرتربینی او ناامیدکننده بود و باعث شد که نیت او را زیر سوال ببرم.
She couldn't stand his condescension and decided to avoid him altogether.
او نتوانست خودبزرگبینی او را تحمل کند و تصمیم گرفت بهطور کلی از او دوری کند.
لطف، فروتنی، تواضع، اغماض
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her tone was filled with condescension as she spoke to the new intern.
هنگام صحبت با کارآموز جدید، لحن او مملو از تواضع بود.
He couldn't hide the condescension in his voice when he spoke to his younger brother.
وقتی با برادر کوچکترش صحبت میکرد، نمیتوانست حس اغماض در صدایش را پنهان کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «condescension» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condescension