فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Condescension

ˌkɑːndəˈsenʃn̩ ˌkɒndɪˈsenʃn̩

شکل جمع:

condescensions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

خودبرتربینی، خودبزرگ‌بینی

His condescension was off-putting and made me question his intentions.

خودبرتربینی او ناامیدکننده بود و باعث شد که نیت او را زیر سوال ببرم.

She couldn't stand his condescension and decided to avoid him altogether.

او نتوانست خودبزرگ‌بینی او را تحمل کند و تصمیم گرفت به‌طور کلی از او دوری کند.

noun uncountable

لطف، فروتنی، تواضع، اغماض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Her tone was filled with condescension as she spoke to the new intern.

هنگام صحبت با کارآموز جدید، لحن او مملو از تواضع بود.

He couldn't hide the condescension in his voice when he spoke to his younger brother.

وقتی با برادر کوچک‌ترش صحبت می‌کرد، نمی‌توانست حس اغماض در صدایش را پنهان کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condescension

  1. noun disdain, superiority
    Synonyms:
    haughtiness superciliousness airs patronizing attitude patronage loftiness lordliness toleration disdain civility deference
    Antonyms:
    humility inferiority friendliness

ارجاع به لغت condescension

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condescension» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condescension

لغات نزدیک condescension

پیشنهاد بهبود معانی