فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shamefaced

ˌʃeɪmˈfeɪst ˌʃeɪmˈfeɪst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    خجالت‌زده، شرمنده، شرمسار، شرمگین (شخص)، حاکی از خجالت، حاکی از شرمندگی (رفتار و غیره)
    • - She walked into the room with a shamefaced expression, knowing she had made a mistake.
    • - او با حالتی حاکی از خجالت وارد اتاق شد. می‌دانست که اشتباه کرده است.
    • - She felt shamefaced after realizing she had forgotten her friend's birthday.
    • - او بعد از اینکه فهمید تولد دوستش را فراموش کرده است، خجالت‌زده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shamefaced

  1. adjective embarrassed
    Synonyms: abashed, chagrined, disgraced, guilty, humble, humbled, humiliated, mortified, regretful, shamed, sorry

ارجاع به لغت shamefaced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shamefaced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shamefaced

لغات نزدیک shamefaced

پیشنهاد بهبود معانی