آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ تیر ۱۴۰۳

    Rust

    rʌst rʌst

    گذشته‌ی ساده:

    rusted

    شکل سوم:

    rusted

    سوم‌شخص مفرد:

    rusts

    وجه وصفی حال:

    rusting

    شکل جمع:

    rusts

    معنی rust | جمله با rust

    noun uncountable

    زنگ (ماده‌ای قهوه‌ای مایل به قرمز که در اثر واکنش با هوا و آب روی سطح آهن و فولاد تشکیل می‌شود)

    The old metal gate was covered in rust.

    دروازه‌ی فلزی قدیمی پوشیده از زنگ بود.

    The car's body was covered in rust.

    بدنه‌ی خودرو از زنگ پوشیده شده بود.

    adjective noun uncountable

    رنگ زنگاری

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The autumn leaves took on a rust color.

    برگ‌های پاییزی رنگ زنگاری به خود گرفتند.

    Her hair had a tint of rust in the sunlight.

    موهایش زیر نور آفتاب ته‌رنگ زنگاری داشت.

    noun uncountable

    (کشاورزی) زنگار

    The tomato plants showed signs of rust.

    بوته‌های گوجه‌فرنگی علائم زنگار را نشان دادند.

    The farmer noticed rust forming on the wheat crops.

    کشاورز متوجه تشکیل زنگار روی محصولات گندم شد.

    verb - intransitive

    زنگ زدن، دچار زنگ‌زدگی شدن

    The old bicycle began to rust.

    دوچرخه‌ی قدیمی شروع به زنگ زدن کرد.

    When metal is exposed to moisture and oxygen, it tends to rust over time.

    وقتی که فلز در معرض رطوبت و اکسیژن قرار می‌گیرد، به مرور زمان دچار زنگ‌زدگی می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My grandfather's old sword was completely rusted.

    شمشیر کهنه‌ی پدر‌بزرگم کاملاً زنگ‌زده بود.

    verb - transitive

    زنگ‌زده کردن، باعث زنگ‌زدگی ... شدن

    Acidic chemicals in the environment can rust metal surfaces over time.

    مواد شیمیایی اسیدی موجود در محیط می‌توانند به مرور زمان سطوح فلزی را زنگ‌زده کنند.

    Without proper maintenance, moisture will eventually rust those iron gates.

    بدون نگهداری مناسب، رطوبت در نهایت باعث زنگ‌زدگی درهای آهنی خواهد شد.

    noun uncountable

    پوسیدگی

    The bronze plaque showed signs of bluish rust after decades by the sea.

    پلاک برنزی پس از چندین دهه در کنار دریا نشانه‌هایی از پوسیدگی را نشان می‌داد.

    Over time, the copper pipes developed a layer of rust.

    با گذشت زمان، روی لوله‌های مسی لایه‌ای از پوسیدگی ظاهر شد.

    noun

    مجازی زنگ‌زدگی

    Read books to keep your mind from rust.

    برای حفظ مغز خودتان از زنگ‌زدگی کتاب بخوانید.

    Her voice carried the rust of years spent in solitude.

    صدای او زنگ‌زدگی سال‌های سپری‌شده در تنهایی را با خود داشت.

    verb - intransitive

    مجازی زنگار گرفتن، زنگ زدن، دچار زنگ‌زدگی شدن

    Neglecting to practice the piano caused her skills to rust over time.

    بی‌توجهی به تمرین پیانو باعث شد که مهارت‌های او به مرور زمان زنگار بگیرد.

    Over time, relationships can rust if they are not nurtured.

    اگر روابط با گذشت زمان حفظ نشود، ممکن است زنگ بزند.

    verb - transitive

    مجازی زنگ‌زده کردن، باعث زنگ‌زدگی ... شدن

    Time had rusted his musical skills.

    [گذشت] زمان مهارت‌های موسیقی او را زنگ‌زده کرده بود.

    Lack of practice can quickly rust your language abilities.

    تمرین نکردن می‌تواند به‌سرعت باعث زنگ‌زدگی توانایی‌های زبانی شما شود.

    verb - intransitive

    (کشاورزی) به قارچ زنگ مبتلا شدن

    This year our crops are all rusted.

    محصولات ما امسال همه به قارچ زنگار مبتلا شده‌اند.

    The wheat fields began to rust after heavy rainfall.

    مزارع گندم پس از بارندگی شدید داشتند به قارچ زنگ مبتلا می‌شدند.

    verb - intransitive verb - transitive

    زنگارگون کردن (چیزی)، زنگارگون شدن

    The leaves of the tree rusted.

    برگ‌های درخت زنگارگون شدند.

    In October, the leaves slowly rust.

    در ماه اکتبر برگ‌ها کم‌کم زنگارگون می‌شوند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rust

    1. noun corrosion
      Synonyms:
      decay rot corruption wear decomposition oxidation blight dilapidation mold
    1. verb corrode
      Synonyms:
      decay deteriorate decline degenerate tarnish oxidize wither stale

    سوال‌های رایج rust

    گذشته‌ی ساده rust چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rust در زبان انگلیسی rusted است.

    شکل سوم rust چی میشه؟

    شکل سوم rust در زبان انگلیسی rusted است.

    شکل جمع rust چی میشه؟

    شکل جمع rust در زبان انگلیسی rusts است.

    وجه وصفی حال rust چی میشه؟

    وجه وصفی حال rust در زبان انگلیسی rusting است.

    سوم‌شخص مفرد rust چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rust در زبان انگلیسی rusts است.

    ارجاع به لغت rust

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rust

    لغات نزدیک rust

    • - russophile
    • - russophobia
    • - rust
    • - rust belt
    • - rust proof
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.