گذشتهی ساده:
rottedشکل سوم:
rottedسومشخص مفرد:
rotsوجه وصفی حال:
rottingپوسیدن، ضایع شدن، فاسد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you don't put the meat in the refrigerator, it will rot.
اگر گوشت را در یخچال نگذاری، فاسد خواهد شد.
rotten apples
سیبهای پوسیده
rotten meat
گوشت فاسد
rotten wood
چوب پوسیده
rotten egg
تخممرغ گندیده
Her teeth rotted off one after another.
دندانهایش یکی پس از دیگری پوسیدند و افتادند.
I rotted in jail for ten long years.
ده سال آزگار در زندان پوسیدم.
civilizations that rotted and disappeared
تمدنهایی که رو به زوال گذاشتند و ناپدید شدند
Heavy rains rotted the wheat.
بارانهای سنگین گندمها را فاسد کرد.
The rot begins as soon as the fish are killed.
به مجرد کشتهشدن ماهیها گندیدگی آنها شروع میشود.
foot rot
پاتبسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rot