فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dovetail

ˈdʌvteɪl ˈdʌvteɪl

توضیحات:

همچنین می‌توان از dovetail joint به‌ جای dovetail استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

معماری اتصال دم‌چلچله‌ای

The dovetail is a strong and precise joint used in woodworking.

اتصال دم‌چلچله‌ای یک اتصال قوی و دقیق است که در نجاری مورد استفاده قرار می‌گیرد.

I love the intricate design of the dovetail on this antique furniture piece.

من عاشق طراحی پیچیده‌ی اتصال دم‌چچلچله‌ای روی این مبلمان عتیقه هستم.

verb - intransitive verb - transitive

هماهنگ بودن، جفت‌وجور بودن، هماهنگ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

In Iowa corn growing and hog raising dovetail efficiently.

در ایالت آیووا کشت ذرت و پرورش خوک به‌طور مؤثری با هم هماهنگ شده‌اند.

The ends of the boards were dovetailed together.

انتهای تخته‌ها با هم جفت‌وجور بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dovetail

  1. verb link, fit together
    Synonyms:
    join unite match agree correspond conform coincide harmonize tally sync sync up accord go fit together square check out interlock jibe mortise tenon
    Antonyms:
    disconnect disunite unlink

ارجاع به لغت dovetail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dovetail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dovetail

لغات نزدیک dovetail

پیشنهاد بهبود معانی