Dovetail

ˈdʌvteɪl ˈdʌvteɪl
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از dovetail joint به‌ جای dovetail استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    معماری اتصال دم‌چلچله‌ای
    • - The dovetail is a strong and precise joint used in woodworking.
    • - اتصال دم‌چلچله‌ای یک اتصال قوی و دقیق است که در نجاری مورد استفاده قرار می‌گیرد.
    • - I love the intricate design of the dovetail on this antique furniture piece.
    • - من عاشق طراحی پیچیده‌ی اتصال دم‌چچلچله‌ای روی این مبلمان عتیقه هستم.
  • verb - intransitive verb - transitive
    هماهنگ بودن، جفت‌وجور بودن، هماهنگ کردن
    • - In Iowa corn growing and hog raising dovetail efficiently.
    • - در ایالت آیووا کشت ذرت و پرورش خوک به‌طور مؤثری با هم هماهنگ شده‌اند.
    • - The ends of the boards were dovetailed together.
    • - انتهای تخته‌ها با هم جفت‌وجور بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dovetail

  1. verb link, fit together
    Synonyms: accord, agree, check out, coincide, conform, correspond, go, harmonize, interlock, jibe, join, match, mortise, square, sync, sync up, tally, tenon, unite
    Antonyms: disconnect, disunite, unlink

ارجاع به لغت dovetail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dovetail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dovetail

لغات نزدیک dovetail

پیشنهاد بهبود معانی