(رفتار با طرف مقابل) بهطور رسمی و خشک، بهطور انعطافناپذیر، بهطور جدی
‘Thank you,’ she replied stiffly.
او بهطور رسمی و خشک پاسخ داد: «ممنونم.»
"I don't think that it's anything to do with you," he said stiffly.
او با لحنی خشک گفت: « گمان نمیکنم که این ربطی به تو داشته باشد.»
بهسختی، بهطور سفتوسخت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He got up stiffly to put more logs on the fire.
بهسختی از جا برخاست تا کُندههای بیشتری روی آتش قرار دهد.
The key turned stiffly in the lock.
کلید بهسختی در قفل چرخید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stiffly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stiffly