انگلیسی بریتانیایی مرتبسازی، نظافت، تمیزکاری، سازماندهی، پاکسازی، سازمانبخشی، ترتیبدهی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children were rewarded for their tidy-up of the playroom.
بچهها بهخاطر مرتبسازی اتاق بازی پاداش گرفتند.
The tidy-up after the party took longer than expected.
تمیزکاری بعد مهمانی بیشتر از چیزی که انتظار میرفت، طول کشید.
A regular tidy-up helps keep the home organized.
نظافت مداوم به مرتب نگه داشتن خانه کمک میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tidy-up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tidy-up