آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ فروردین ۱۴۰۳

    Leash

    liːʃ liːʃ

    گذشته‌ی ساده:

    leashed

    شکل سوم:

    leashed

    سوم‌شخص مفرد:

    leashes

    وجه وصفی حال:

    leashing

    شکل جمع:

    leashes

    معنی leash | جمله با leash

    noun countable

    قلاده

    In the park, keep your dog on a leash!

    سگ خود را با قلاده به پارک بیاورید!

    She firmly grasped the leash.

    قلاده را محکم گرفت.

    noun

    جانورشناسی سه (مجموعه‌ای از سه حیوان مانند تازی یا روباه یا خرگوش)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The leash of hares darted across the field.

    سه خرگوش در سراسر مزرعه می‌چرخیدند.

    As the sun set, the leash of greyhounds eagerly awaited their evening run.

    با غروب خورشید، سه سگ تازی مشتاقانه منتظر دویدن عصرشان بود.

    noun

    مجموعه‌ی سه‌تایی، دسته‌ی سه‌تایی

    She bought a leash of colorful balloons for the party.

    یک مجموعه‌ی سه‌تایی بادکنک رنگارنگ برای مهمانی خرید.

    The chef prepared a leash of delectable appetizers for the guests.

    سرآشپز یک دسته‌ی سه‌تایی پیش‌غذای لذیذ برای مهمانان آماده کرد.

    verb - transitive

    قلاده زدن، افسار بستن

    The dog was securely leashed to a tree.

    سگ را محکم به یک درخت بسته بودند.

    She gently leashed her puppy.

    او به‌آرامی به توله‌سگش قلاده زد.

    verb - transitive

    مجازی مهار کردن

    a plan to keep floods in leash

    طرحی برای مهار کردن سیل

    I tried to leash my anger.

    کوشیدم خشمم را مهار کنم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد leash

    1. noun rein
      Synonyms:
      control check restraint curb hold deterrent lead chain rope cord strap tether bridle
    1. verb rein, hold
      Synonyms:
      restrain control check curb hold back suppress secure tie fetter tether fasten tie up shackle hamper trammel hobble clog bridle entrammel hog-tie
      Antonyms:
      release let go

    Collocations

    hold in leash

    مهار کردن، لگام زدن، تحت کنترل درآوردن

    Idioms

    strain at the leash

    ناآرام بودن، ناشکیبایی کردن

    (عامیانه) برای کسب آزادی بیشتر تقلا کردن، برای پاره کردن مهار خود کوشیدن

    سوال‌های رایج leash

    گذشته‌ی ساده leash چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده leash در زبان انگلیسی leashed است.

    شکل سوم leash چی میشه؟

    شکل سوم leash در زبان انگلیسی leashed است.

    شکل جمع leash چی میشه؟

    شکل جمع leash در زبان انگلیسی leashes است.

    وجه وصفی حال leash چی میشه؟

    وجه وصفی حال leash در زبان انگلیسی leashing است.

    سوم‌شخص مفرد leash چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد leash در زبان انگلیسی leashes است.

    ارجاع به لغت leash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «leash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leash

    لغات نزدیک leash

    • - leasehold
    • - leaseholder
    • - leash
    • - leasing
    • - least
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.