Deterrent

dɪˈternt dɪˈterənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable C2
مانع‌شونده، منع‌کننده، بازدارنده، ترساننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Fining him will be a deterrent to others.
- جریمه کردن او عامل بازدارنده‌ای برای دیگران خواهد بود.
- deterrent weapons
- سلاح‌های انصراف‌انگیز (بازدار)
- deterrents such as the atomic bomb and rockets
- سلاح‌های بازدارنده مانند بمب اتمی و موشک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deterrent

  1. noun impediment, restraint
    Synonyms: bridle, check, curb, defense, determent, discouragement, disincentive, hindrance, leash, obstacle, preventative, preventive, rein, shackle
    Antonyms: catalyst, encouragement, incentive

ارجاع به لغت deterrent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deterrent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deterrent

لغات نزدیک deterrent

پیشنهاد بهبود معانی