فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Deterrent

dɪˈternt dɪˈterənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective countable C2
    مانع‌شونده، منع‌کننده، بازدارنده، ترساننده
    • - Fining him will be a deterrent to others.
    • - جریمه کردن او عامل بازدارنده‌ای برای دیگران خواهد بود.
    • - deterrent weapons
    • - سلاح‌های انصراف‌انگیز (بازدار)
    • - deterrents such as the atomic bomb and rockets
    • - سلاح‌های بازدارنده مانند بمب اتمی و موشک
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد deterrent

  1. noun impediment, restraint
    Synonyms: bridle, check, curb, defense, determent, discouragement, disincentive, hindrance, leash, obstacle, preventative, preventive, rein, shackle
    Antonyms: catalyst, encouragement, incentive

ارجاع به لغت deterrent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deterrent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deterrent

لغات نزدیک deterrent

پیشنهاد بهبود معانی