گذشتهی ساده:
suppressedشکل سوم:
suppressedسومشخص مفرد:
suppressesوجه وصفی حال:
suppressingسرکوب کردن، سرپوش گذاشتن، جلوگیری کردن، جلوی چیزی را گرفتن، موقوف کردن، توقیف کردن، فرو نشاندن، خواباندن، پایمال کردن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، منکوب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to suppress a revolt
شورش را سرکوب کردن
The dictators suppressed all opposition parties.
دیکتاتورها همهی احزاب مخالف را بستند.
The government suppressed his books.
دولت از انتشار کتابهای او جلوگیری کرد.
They suppressed the news of his death.
روی خبر مرگ او سرپوش گذاشتند.
to suppress one's tears
جلو گریهی خود را گرفتن
to suppress a cough
از سرفه خودداری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «suppress» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suppress